English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (8240 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
neural discharge U تخلیه عصبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
discharge U شلیک عصبی تخلیه
discharges U شلیک عصبی تخلیه
Other Matches
neuritis U التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
neuralgia U درد عصبی مرض عصبی
nervation U ساختمان عصبی شبکه عصبی
cargo outturn message U پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
evacuation U تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
clearings U تخلیه محل تخلیه بیماران
clearing U تخلیه محل تخلیه بیماران
v , series U سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
aeromedical unit U یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
nervous U عصبی
uptight U عصبی
neural U عصبی
nervelessness U بی عصبی
on pins and needles <idiom> U عصبی
engram U رد عصبی
abnerval U عصبی
neurotic U عصبی
overwrought U عصبی
twitchy U عصبی
neurogram U رد عصبی
keyed up <idiom> U عصبی
neurons U یاخته عصبی
lose temper <idiom> U عصبی شدن
neural network U شبکه عصبی
plexus U شبکه عصبی
shock U حمله عصبی
shocked U حمله عصبی
shocks U حمله عصبی
sweat bullets/blood <idiom> U عصبی بودن
nerve tissue U بافت عصبی
nervous systems U دستگاه عصبی
causalgia U سوزش عصبی
neurocyte U یاخته عصبی
anorexia nervosa U بی اشتهایی عصبی
nerve U رشته عصبی
nerves U رشته عصبی
neuritis U التهاب عصبی
neuron U یاخته عصبی
neural satiation U اشباع عصبی
neural reverbration U ارتعاش عصبی
nervous system U دستگاه عصبی
psychochemical agent U عامل عصبی
nerve path U گذرگاه عصبی
nerve impulse U تکانه عصبی
neurofibril U تار عصبی
nerve fibre U تار عصبی
nerve ending U پایانه عصبی
nerve deafness U کری عصبی
nerve current U جریان عصبی
neuralgia U درد عصبی
nerve center U مرکز عصبی
nerve cell U سلول عصبی
nerve cell U یاخته عصبی
ganglion U غده عصبی
willies U حمله عصبی
interneuron U داخل عصبی
interneural U داخل عصبی
nerve plexus U شبکه عصبی
neural circuit U مدار عصبی
Relax! U عصبی نشو!
neural induction U القای عصبی
neural bond U پیوند عصبی
neural arc U قوس عصبی
psychochemical agent U گاز عصبی
neural lesion U ضایعه عصبی
neural conduction U رسانش عصبی
nervelessly U از روی بی عصبی
nerve block U وقفه عصبی
neuroplexus U شبکه عصبی
autonomic nervous system U دستگاه عصبی نباتی
neurotransmitter U انتقال دهنده عصبی
neuroptera U حشرات عصبی الجناح
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی سمپاتیک
neuropsychiatric U مرض روانی و عصبی
tensed U عصبی وهیجان زده
parabiosis U وقفه رسانش عصبی
tense U عصبی وهیجان زده
preganglionic U قبل از عقده عصبی
hysteria U هیستری حمله عصبی
tenses U عصبی وهیجان زده
jittery U وحشت زده و عصبی
tenser U عصبی وهیجان زده
reciprocal innervation U تحریک عصبی تقابلی
parasympathetic nervous system U دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
tensest U عصبی وهیجان زده
tensing U عصبی وهیجان زده
bradyarthria U کندگویی عصبی- ماهیچه یی
nerve agent U عامل شیمیایی عصبی
anorexic U مبتلا به بی اشتهایی عصبی
cns U دستگاه عصبی مرکزی
on edge <idiom> U خیلی عصبی وخشمگین
neurogenic U دارای ریشه عصبی
unipolar U سلولهای عصبی یک قطبی
commissure U بافت عصبی رابط
neuroblast U یاخته رویانی عصبی
commissural fibres U رشتههای عصبی رابط
tracts U دسته تار عصبی
tract U دسته تار عصبی
conceptual nervous system U دستگاه عصبی فرضی
neurotic U دچار اختلال عصبی
visceral nervous system U دستگاه عصبی احشایی
neuropsychiatric U درمان روانی عصبی
neuromuscular coordination U هماهنگی عصبی- عضلانی
neuropath U دچار اختلالات عصبی
vegetative nervous system U دستگاه عصبی نباتی
cargo outturn report U گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی خود کار
psychoneural parallelism U توازی نگری روانی- عصبی
preganglionic U وابسته به جلو عقده عصبی
oxime U ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
nervous U عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
commissurotomy U برداشتن بافت عصبی رابط
neurogenic U ایجاد کننده بافت عصبی
dendrite U شاخههای متعدد سلولهای عصبی
autonomic nervous system U دستگاه عصبی خود مختار
neurocirculatory asthenia U ضعف عصبی- گردش خونی
liminal U وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
tie up in knots <idiom> U کسی را عصبی ونگران کردن
autonomic U منسوب به دستگاه عصبی خودکار
ans U دستگاه عصبی خود مختار
gray matter U ماده خاکستری بافت عصبی مغز
parasympathetic U وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
solar plexus U شبکه عصبی ناحیه زیر معده
psychoneurosis U ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
psychoneurotic U مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
neuromuscular U وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
parasympathetic U عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
aeroneurosis U اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. U اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
neuron U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
nerve fascicle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
nerve bundle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
neurons U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
to work oneself up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
cingulum bundle U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
cingulum U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
subliminal U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
limen U کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
subliminally U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
neural net U مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
parkinsonism U اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cassion discase U تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
landing, storage, delivery U تخلیه
stripping U تخلیه
depletion U تخلیه
discharges U تخلیه
disembarkation U تخلیه
discharge U تخلیه
LSD U تخلیه
evacuation U تخلیه
discharged U تخلیه
unstuffing U تخلیه
evacuating U تخلیه
evacuates U تخلیه
evacuated U تخلیه
exhaust U تخلیه
emptying U تخلیه
unloading U تخلیه
evacuate U تخلیه
exhausts U تخلیه
internal discharge U تخلیه داخلی
point discharge U تخلیه نقطهای
residual discharge U تخلیه مانده
medical evacuation U تخلیه بهداری
main discharge U تخلیه اصلی
road clearance U تخلیه جاده
lightning discharge U تخلیه اتمسفری
lightning discharge current U جریان تخلیه
impulse discharge U تخلیه ضربهای
high rate discharge U تخلیه شدید
corollary discharge U تخلیه تبعی
electrical discharge U تخلیه برقی
electron discharge U تخلیه الکترونها
electrostatic discharge U تخلیه الکتروستاتیکی
escape channel U مجرای تخلیه اب
evacuant U تخلیه کننده
exhaust chute U ناودان تخلیه
exhaust stroke U مرحله تخلیه
flaming discharge U تخلیه مشتعل
clearing out [of a place] U تخلیه [فضایی]
glow discharge U تخلیه تابناک
glow discharge U تخلیه تابنده
medical evacuation U تخلیه پزشکی
medical evacuation U تخلیه بیماران
medical recovery U تخلیه پزشکی
non self maintained discharge U تخلیه وابسته
sluiceway U دهانه تخلیه
surging discharge U تخلیه نوشی
relief well U چاه تخلیه
tipper U تخلیه کننده
oscillating discharge U تخلیه مواج
undulatory discharge U تخلیه مواج
roll on/roll off U بارگیری- تخلیه
rotary discharger U تخلیه گر گردان
ozone depletion U تخلیه اوزون
self maintained discharge U تخلیه ناوابسته
to offload U تخلیه کردن
site clearance U تخلیه کارگاه
discharge opening U راهگاه تخلیه
Recent search history Forum search
2irritated
1several states in united stats limit "end of pipe "discharges into natural water bodies to 500 mg/L of total dissolved solids
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com